کد مطلب:302706 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

رعایت حقوق اهل بیت


تقی الدین مقریزی از علمای بنام و مشهور اهل سنت در كتاب «فضل آل البیت» خود در این رابطه چنین می نویسد:

«و قال تعالی: (و اما الجدار فكان لغلامین یتیمین فی المدینه و كان تحته كنز لهما و كان ابوهما صالحا) [1] قال سفیان عن مسعر عن عبدالملك عن میسره عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، فی قوله تعالی: (و كان ابوهما صالحا) قال: حفظا لصلاح ابیهما، و ما ذكر عنهما صلاحا.

قال الحاكم: صحیح علی شرط الشیخین. [2] .


ثم قال: فاذا صح ان الله سبحانه قد حفظ غلامین لصلاح ابیهما فیكون قد حفظ الاعقاب برعایه الاسلاف و ان طالت الاعقاب.

و من ذلك ما جاء فی الاثر: ان حمام الحرم من حمامتین عششتا علی فم الغار الذی اختفی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله، فلذلك حرم حمام الحرم.

و اذا كان كذلك فمحمد صلی الله علیه و آله احری و اولی و احق و اجدر ان یحفظ الله تعالی ذریته، فانه امام الصلحاء و ما اصلح الله فساد خلقه إلا به، و من جمله حفظ الله تعالی لأولاد فاطمه علیهاالسلام ان لایدخلهم النار یوم القیامه [3] .

ترجمه: بخاطر صلاح و خوبیهای پدر آن آن دو یتیم، دیوار آنها تعمیر گردید.

و حاكم نیشابوری این حدیث با بنابر شرط بخاری و مسلم نیز تصحیح نموده است.

خداوند سبحان لازم گردانید، حرمت آن دو یتیم را، بواسطه ی نیكیهای پدر صالح آنها، كه تا در نسلهای بعدی نیز محفوظ و ماندگار بماند، همانند حرمت ایذای كبوتران حرم از نسل دو كبوتر آشیانه گرفته بر در غار محل اختفای پیامبر.


و اگر اینچنین باشد پس رعایت حرمت پیامبر خدا از همه سزاوارتر و اولی و أحق می باشد، خداوند ذریه ی او را حفظ نموده و به آنان عنایت فرموده است، و بلطف وجود او فساد برداشته و صلاح و رستگاری حاكم گردید، و ذریه ی او از آتش دور گردانید.

جماعتی از علمای طوائف مختلف كه در مناقب اهل بیت پیامبر و عترت آن حضرت كتاب نوشته، و لزوم فضائل رعایت سادات علویه را با كمال ادب و احترام متذكر گردیده اند، هر كدام به بهانه ای و با لسانی خاص در این آستان قدم نهاده، و صدق ارادت خویش را ابراز نموده اند.

جمعی از بزرگان مذاهب مختلف اسلامی بر این اعتقادند كه: واجب است فضائل و مناقب اهل بیت پیامبر را بیان، و مستخفین و مخالفین را تعزیر و تأدیب، و از هر كس كه بوده باشد، حكم به كفر آنها صادر نمود.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «لایومن أحدكم حتی أكون احب الیه من نفسه، و یكون عترتی احب الیه من نفسه» [4] .

ایمان ندارد كسی كه مرا و اولاد مرا بیشتر از خود دوست نداشته باشد.

و اخرج الترمذی، والحاكم عن ابن عباس رضی الله عنه انه قال: «احبّوا اهل بیتی بحبی» [5] .


اهل بیت مرا بخاطر من دوست داشته باشید.

و بعضی دیگر در این رابطه گفته اند: كسی كه ترك مودّت اهل بیت پیامبر را بنماید، به آن حضرت خیانت نموده است.

من ترك الموده فی اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله فقد خانه، و قد قال الله تعالی: (لاتخونوا الله و الرسول) [6] ، و من كره اهل بیته فقد كرهه صلی الله علیه و آله ولقد اجاد من افاد:


و لا تعدل بأهل البیت خلقا

فاهل البیت هم اهل السیاده


و بغضهم لاهل العقل خسر

حقیقی و حبّهم عباده [7] .

كسی كه از اهل بیت حضرت كراهت داشته باشد، مانند این است كه از خود آن حضرت كراهت داشته است.

اهل بیت پیامبر كسانی می باشند كه در نماز بر آنها صلوات فرستاده می شود.

و در این باره بعض دیگر چنین گفته اند:


من آمن بمحمد و لم یؤمن باهل بیته فلیس بمؤمن، اجمع العلماء والعرفاء علی ذلك و لم ینكره احد.

كسی كه ایمان به پیامبر داشته ولی به اهل بیت او ایمان نداشته باشد، در حقیقت ایمان نیاورده است، و در این معنا تمامی اهل معرفت اتفاق داشته و آنرا انكار نمی نمایند.

ملك العلما شهاب الدین الدولت آبادی [8] در رساله ی مناقب السادات می گوید: هم حجه الله علی الوری فیهم نزل، (هل اتی) [9] ، و (قل لا اسئلكم علیه اجرا إلا المودّه فی القربی) [10] ، و علیه قول الشاعر:


من معشر حبّهم دین و بغضهم

كفر و قربهم منجی و معتصم


مودّه القربی واجبه علی المومن والسنی بالنص الصریح و من لم یقبل و لم یتبع فلیس بمؤمن موحد بل هو كافر ملحد ملعون مرتد.

گروهی كه دوستی و محبت به آنها اصل دین، و بغض و دشمنی با آنها كفر، و تقرب آنها موجب نجات و نگاهبان انسان می باشد.

مودت اهل بیت پیامبر بر هر مؤمن و هر سنی به نص صریح واجب


می باشد، و هر كس ولایت آنها را در این رابطه نپذیرد هرگز مؤمن نبوده، بلكه كافر و ملحد و ملعون و مرتد محسوب می گردد.

و مناوی در «فیض القدیر» می گوید: «... اهل بیتی علی و فاطمه و ابنیهما، فاحفظوا حقی فیهم، واحسنوا الخلافه علیهم باعظامهم واحترامهم و نصحهم، والاحسان الیهم، و توقیرهم والتجاوز عن مسیئهم، (قل لا اسئلكم علیه اجرا إلا الموده فی القربی) [11] .

اهل بیت من علی، و فاطمه، و حسن و حسین می باشند، پس رعایت حق مرا در حقوق آنها بجا آورید، و با آنها نیك رفتار نمائید، جایگاه آنها را والا، و در احترام آنها كوشا باشید، نصایح آنها را بجان خریده، و احسان نمائید، خداوند می فرماید: ای پیامبر بگو: من از شما اجر و مزدی غیر از مودّت اهل بیتم چیز دیگری طلب نمی نمایم. [12]

ففی توثین عری الایمان للبازری: ان من علامات محبته صلی الله علیه و آله محبه ذریته، و اكرامهم و الاغضاء عن انتقادهم.

فمن انتقد ذریه محمد صلی الله علیه و آله لم یحب لمحمد صلی الله علیه و آله قط، و ان یغض الانسان من انتقاد ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل البیت لانهم قوم شرّفهم الله تعالی و اجلالهم، فلاتعیب علیهم افعالهم كما تعیب الافعال فیمن اقدارهم بحسب أفعالهم.

و قال الشیخ عبدالقادر العبدروسی فی كتاب عقد اللئال فی فضائل


الال: حكی التقی المقریزی، عن یعقوب المغربی، انه كان بالمدینه النبویه فی رجب سنه سبع عشره و ثمانماه، فقال له الشیخ العابد الفاسی: و هما بالروضه المكرمه.

انی كنت ابغض اشراف المدینه النبویه بنی حسین، لتظاهرهم بالرفض، فرایت و انا نائم تجاه القبر الشریف رسول الله صلی الله علیه و آله و هو یقول: یا فلان باسمی: مالی اراك تبغض اولادی؟

و قال التقی المقریزی: و عندی عدّه حكایات صحیحه مثل هذا فی حق بنی حسن، و بنی حسین، فایاك والوقیعه فیهم و ان كانوا علی ای حاله لان الولد ولد علی كل حال صلح او فجر [13] .

و در این باره ملك العلما شهاب الدین احمد بن عمر الهندی الدولت آبادی صاحب «البحر المواج فی التفسیر والارشاد» و «بدیع البیان والمعانی» در رساله ی «مناقب السادات» چنین می گوید:

«اگر كسی جمیع اساس شرایع بتن معمول دارد و بإهانت علویرا علویك گوید، كافر گردد.

و نیز اگر كسی محبوب رسول الله صلی الله علیه و آله را علیه السلام دشمن دارد كافر گردد، بحدیكه اگر گوید: مصطفی صلی الله علیه و آله كدو را دوست داشته است من دوست ندارم، كافر گردد [14] ، و بر این معنی است المتكبر الملعون، یعنی تكبر با مصطفی و با كسانیكه تكبر بوی بازگردد.


بدانكه تكبر و جفا و حقارت ولد بوالد عقلا، و دینا، وحسّا، و شرعا، ثابت است، و بر هر آدمی زاد، و بشیر بشر پرورده، عیان و ظاهر وأظهر البیان، بلكه اهانت غلام كه نسل آن از اصل جهود باشد سرایت بصاحب است، و این معنی از صبیان كافیه خوان تحقیق كرده باشی كه در تركیب: «زیدا ضربت غلامه»، أهنت تقدیر كرده اند، چه گمان است ترا كه اهانت كفش عالم را كه از پوست گاو و خر است بمساس جلد كفر، كفر بود، لاسیما فرزند، كه جز اصلی و پركاله ی صلبی و قلبی است، اهانت و عناد وی بمصطفی سرایت نكند؟!

حاش لله لایظنه أحد لهذا.

در تذكره الأولیاء می گوید: هر كرا بمحمد ایمانست و باولاد او ایمان ندارد یعنی تا از استكبار و عنا اولادش باز نیامده باشد، و از بهر این در كتاب زاهدی و عیانی می گوید: مودّت اولاد رسول شرط ایمانست.

و نیز بعد ذكر حدیث «حبك فی الشیی ء یعمی و یصم و یبكم» می گوید: نتیجه ی این مقاله آنست كه مودت اولاد مصطفی خاصه از جهت فرزندی مصطفی است قطع نظر از عبادت و مجوز ایشان زیرا چه در آیه مطلق «قربی» مذكور است، و فرزندی باتباع و صلاح موقوف نیست، الی ان قال:

المقصود مودّت اولاد رسول بفرمان خداوند رحمان منزل در قرآن بملازمت سماویه، بر جمیع مؤمنان از اصول طاعتست، اگر از جور


و جفا و عصیان و خطاء ایشان، رعایت ایشان را بازگیری به ابلهی مانی كه نماز می گذارد و یا روزه داشته، سپس كسی وی را ناسزا گوید وی از سر خشم نماز و روزه مگشت، یعنی بضرر دیگری، عبادت ربّ گذاشتن ضرر خود است، نه خشم بر دیگری.

و نیز در آن مذكور است: شیخ احمد بخاری گوید: هر كرا بأولاد رسول الله صلی الله علیه و آله حُبّ طبعی است، او در عین عنایت و عطیت است اگرچه گناه عالمیان دارد، و اگر محبت طبعی نباشد باختیار بدست آورد بسعی و كوشش در نیاید، بتحقیق دانند كه وی را از رحمت رانده اند، اگرچه از صباح تا رواح پیشانی بر زمین مالد و علم اولین و آخرین خوان هیچ سودمند نیاید، و بر آن اعتماد نشاید از آنكه بسیار علماء پارسا رانده شده اند، و علامت ثبوت ایمان آنست كه اولاد رسول را دوست دارد، و وظیفه ی دوستی آنست كه از دیدن ایشان خوش شود، و نیز در آن مذكور است كه ایذا علویه ایذاء رسول است.

و در این باب احادیث كثیره است، بسبب اقتصار مذكور نشد، پس ایذاء حسینیان ایذاء مصطفی و علی و فاطمه است، و ایذاء ایشان بنص و احادیث همه موجب كفر و لعنت است.

فبهذا اتفق اهل السنه و الجماعه علی الكفر واللعن علی قاتل الحسین و امره كذا فی السنه و التشریع،

و بعد ذكر حدیث: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی اول من یدخل الجنه انا و انت والحسن والحسین وازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریاتنا


خلف أزواجنا، گفته:

سؤال: اگر كسی گوید: تأویل این حدیث آنست كه: هر كه از اولاد مصطفی باایمان آید خلف زوجات در بهشت رود.

جواب: مقلد را تأویل احادیث حرام است لانه أقصر من القاصر، و اگر چه مجتهد این تأویل كند روا نباشد، زیرا كه اگر این قول روا داریم، در قول رسول تردد باشد، و بشارت برخیزد، زیرا كه در بشارت احتمال مبرا است.

ولیعلم، ان مولف هذه الرساله اعنی ملك العلماء، عقد فیها بابا فی اثبات عدم زوال الایمان من جمیع اولاد رسولنا (ص)، و انهم لایموتون مصرین علی الكبیره، و استدل فیها بالكتاب والاخبار، و اطال فی بیانها و اقتصرنا من هذه الرساله علی هذا القدر، و هو كاف فی المرام.

غرض از بیان تمامی این كلمات این بود كه دانسته شود بعض از طبقات و مذاهب اسلامی نسبت به سادات علوی از اولاد رسول چه اعتقادی داشته و دارند، حال باید دید كه اگر نسبت به سادات اعتقاد چنین باشد پس بالنسبه به خود اهل بیت علیهم السلام چگونه خواهد بود!!

در اینجا كلامی از فخر رازی نقل می نمائیم كه در الزام معاند از اهمیت بالائی برخوردار می باشد، او در كتاب فضائل شافعی می نویسد:

الحجه السادسه: القول بأن الشافعی اخطا فی مسأله كذا، اهانه


للشافعی القرشی، و اهانه قرشی غیر جائز فوجب ان لایكون القطع بخطائه فی شی من المسائل، انما قلنا ان تخطئته اهانته، لان اختیار الخطاء ان كان للجهل فنسبه الانسان الی الجهل اهانه و ان كان مع العلم كانت مخالفه الحق مع العلم بكونه حقا، من اعظم انواع المعاصی، و كانت نسبه الانسان الیه اهانه لله، و انما قلنا ان اهانه القرشی غیر جائزه، لماروی الحافظ باسناده عن سعد ابن ابی وقاص، انه قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: «من یرد هوان قریش اهانه الله» [15] .

وروی ایضا باسناده، عن ابی هریره ان سبیعه بنت ابی لهب جائت الی النبی صلی الله علیه و آله فقالت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله ان الناس یصیحون بی، و یقولون: انك ابنه حماله حطب النار، فقام صلی الله علیه و آله و هو مغضب شدید الغضب، فقال: ما بال اقوام یوذوننی فی قرابتی، فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله [16] ، و من آذی الله كان ملعونا لقوله تعالی (ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا والاخره) [17] .

فاذن ظهر وجه الاستدلال ظهورا لایرتاب فیه عاقل، و كان الحاكم ابو عبدالله الحافظ یقول: یجب علی الرجل ان یحذر من معانده الشافعی و بغضه و عداوته لئلا یدخل تحت


هذا الوعید [18] .

فخر رازی، چنین اعتقاد دارد: اگر كسی بگوید كه شافعی در این مسأله خطا نموده، مانند این است كه به یك قرشی اهانت نموده است، و به قرشی اهانت نمودن شرعا جائز نمی باشد، و لازم است انسان در هیچ مسأله قطع به خطای او نداشته باشد، چرا كه تخطئه ی او اهانت محسوب می گردد!!

كلام فخر رازی ناظر بر این است كه كسی حق ندارد منسوب به قریش را تحقیر نماید، زیرا تحقیر قرشی تحقیر قوم پیامبر محسوب می گردد كه در نتیجه به تحقیر خود آن حضرت منتهی خواهد گردید!!

حال باید دید كه اگر كسی به علی و فاطمه و حسنین و دیگر ائمه اذیت و آزاری رسانده باشد چگونه و دارای چه حكمی می باشد؟!

صاحب كتاب «هدایه السعداء» فی شرح «ذخائر العقبی» فی مناقب أولی القربی، می گوید: قاضی عزّالحق والدین الزرندی المدنی الحنفی از ابوحنیفه چنین نقل می كند:

«انه مرّ یوما فی سكّه من سكك بغداد فرای بعض اولاد السادات یلعب بالجوز، فنزل من بغلته و امر اصحابه بالنزول و مشی أربعین خطوه ثم ركب و توجّه الی أصحابه فقال: من جال فی قلبه، أو من ظهر علی لسانه انه خیر من صبی أو من غلام من اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله فهو عندی زندیق.»


یعنی: روزی ابوحنیفه از كوچه ای عبور می نمود، تعدادی از بچه های سادات در آن كوچه به بازی مشغول بودند، ابوحنیفه از مركب خویش پیاده شد، و ملازمین و اصحاب خویش را نیز چنین دستور داد، تا چهل قدم پیاده عبور نمایند، و سپس سوار بر مركب شوند! سپس به اصحاب خود چنین گفت: هر كس در قلبش یا بر زبانش خطور نماید كه از بچه سیّدی از اهل بیت پیامبر بالاتر است نزد من زندیق می باشد!!

این حكایت اگرچه مرسل است و نمی تواند دلیل بر تصحیح داشته باشد، أما در هر صورت الزامی بر معاند طریق اهل بیت خواهد بود، زیرا بسیار دیده می شود كه آنها جانب مخالفین طریقه ی اهل بیت علیهم السلام را ترجیح داده، و با تمسك به دلائل واهی و بی اساس مانند: رعایت مصالح عمومی، ظلم بر اهل بیت پیامبر را بر خود موجه گردانیده اند.

و در خاتمه كلامی از ابن روزبهان سنی، در فظائل و مناقب آل رسول نقل می نمائیم، كه فضل آنرا در مقابل علامه ی حلی بیان نموده، كه با نقل این كلام این فصل را هم به پایان می رسانیم:

قال فی صدر كتاب: و من الغرائب ان هذا الرجل یعنی العلامه و امثاله ینسبون مذهبهم الی الائمه الاثنی عشر علیهم السلام و هم صدور ایوان الاصطفا و بدور سما الاجتباء، و مفاتیح ابواب الكرم، و مجادیح هو اطل النعم، لیوث غیاض النباله، و غیوث ریاض الاباله، و سباق مضامیر السماحه، و خزان نقود الرماحه، والاعلام الشوامخ فی


الارشاد والهدایه، والجبال الرواسخ فی الفهم والدرایه، و هم كما قلت فیهم:


شمّ المعاطس من اولاد فاطمه

علوّ رواسی طود الغر والشرف


فاقوا العرانین فی نشر الندی كرما

بسمح كفّ خلا من هجنه السرف


تلقاهم فی غداه الروع اذ رجفت

اكتاف اكفائهم فی رحبه التلف


مثل اللیوث الی الأهوال سارعه

حماسه النفس لا میلا الی الصلف


بنو علی وصی المصطفی حقا

اخلاف صدق نموا من اشرف السلف


و قال فی موضع آخر عند ذكر العلامه رحمه الله: نبذا من فضائل اهل البیت من طرق العامه ما هذا لفظه: ما ذكر من فضائل آل فاطمه صلوات الله علی ابیها و علیها و علی سائر آل محمد والسلام، امر لاینكر فان الانكار علی البحر برمته، و علی البرّ بسعته، و علی الشمس بنورها، و علی الانوار بظهورها، و علی السحاب بجوده، و علی الملك بسجوده انكار لایزید المنكر الّا الاستهزا به، و من هو قادر علی ان ینكر علی جماعه هم اهل السداد و خزان معدن النبوه و حفاظ آداب الفتوه صلوات الله و سلامه علیهم، ثم ذكر قصیده مشتمله علی


التسلیم علی النبی و آله باسمائهم الی خاتم الاوصیا صلوات الله علیهم. [19] .



[1] سوره ي كهف:82.

[2] مستدرك علي الصحيحين تفسير سوره الكهف 369:2.

[3] فضل آل البيت ط القاهره:61.

[4] مسند احمد 207:3، فردوس الاخبار 154:5.

[5] سنن الترمذي 664:5 رقم 3789، المستدرك للحاكم 150:3، المعجم الكبير للطبراني 281:10 رقم 10664.

[6] الانفال: 28.

[7] رشفه الصادي:99. ترجمه به اهل بيت پيامبر كسي همانند نمي باشد، براي اينكه اهل بيت آن حضرت اهل سيادت و بزرگواري مي باشند.



دشمني نمودن با اهل بيت پيامبر خسران و زيان مي باشد، همانطوريكه محبت آنها عبادت است.

[8] شهاب الدين احمد بن شمس الدين الزاولي الهندي الحنفي المتوفي 849 ه مفسر، نحوي، عارف بالبلاغه، تولي القضا، و من تصانيفه: شرح البزدوي في الاصول.

[9] الدهر:1.

[10] الشوري:23.

[11] الشوري:23.

[12] فيض القدير 219:1 رقم 302، جواهر العقدين للسمهودي: 353- 355، فضل آل البيت للمقريزي: 111، رشفه الصادي للحضرمي:262.

[13] فضل آل البيت للمقريزي: 111، رشفه الصادي:263.

[14] شرح الفقه الاكبر للقاري:277.

[15] مسند احمد 42:3، 89، 90، سنن الترمذي 325:2، المستدرك 74:4، مناقب الشافعي للبيهقي 61:1.

[16] رشفه الصادي: 106- 107، اسد الغابه 473:5، الاصابه 76:8.

[17] الاحزاب:85.

[18] مناقب الشافعي للرازي:126.

[19] جهت اطلاع به كتاب «القول الصراح في البخاري و صحيحه الجامع» از شيخ الشريعه ي اصفهاني ص 45- 48 مراجعه شود.